نیست ...!!!
نیست ...!!!
*در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست میرسم با تو به خانه از خیابانی که نیست...!!!
مینشینی روبه رویم خستگی در میکنی چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست...!!!
باز میخندی و می پرسی که حالت بهتر است باز میخندم که خیلی گرچه میدانی که نیست...!!!
شعر میخوانم برایت واژه ها گل میکنند یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست...!!!
چشم میدوزم به چشمت میشود آیا کمی دست هایم را بگیری بین دستهایی که نیست...!!!
وقت رفتن میشود با بغض میگویم نرو پشت پایت اشک میریزم در ایوانی که نیست...!!!
میروی و خانه لبریز از نبودت میشود باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست...!!!
میروی و بعد تو این کار هر روز من است باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست...!!!
+ نوشته شده در ساعت 8:22  توسط جواد رمضانی |